حیف نون دکتر میشه
از اتاق عمل میاد بیرون...
پسره میپرسه حال پدرم چطوره؟
میگه :
پدرت دچار فراموشی شده،پاهاش فلج شده،نمیتونه حرف بزنه، چشماشو از دست داده...
پسر با ناامیدی تکیه میده به دیوار و گریه میکنه...
یارو میگه
شوخی کردم بابا گریه نکن بابات مرد